من Rajeswari Iyer ، 68 ساله و همسرم آقای نارایان Iyer 76 ساله است. ما در 38 سال گذشته در گوا زندگی می کنیم. ما دقیقاً تمام قوانین قفل را دنبال کردیم و در کل در داخل خانه ماندیم. تحویل درب خدمات ضروری به ما کمک کرد.
گوا ، مانند سایر کشورها با COVID و New Normal تا سپتامبر 2020 موافقت کرده بود. در 7 اکتبر 2020 ، من عصر با دوستانم به یک پارک رفته بودم. قبلاً نیز چند بار ملاقات کرده بودیم ، اما همه هنجارها را حفظ کردیم. همه ما ماسک های خود را پوشانده بودیم و فاصله اجتماعی مناسب را حفظ کردیم ، اما در تاریخ 7 اکتبر ، در حالی که من از پارک به خانه برمی گشتم ، سرم درد گرفت.
نمی توانستم بفهمم که چرا ناگهان دچار سردرد می شوم. یک فنجان قهوه داغ درست کردم و روی بالینم روی صندلی نشستم و آن را نوشیدم. همان موقع خواهرم از حیدرآباد تماس گرفت ، فقط تماس عادی منظم برای بررسی ما بود. او بلافاصله از من پرسید که آیا حالم خوب است ، تعجب کردم. او به من گفت که صدای من لرزان است انگار که تپش قلب دارم. گفتم ، هیچ چیز فقط سردرد بدی دارم.
من به شوهرم در مورد سردردم گفتم و شام را تمام کردم و زودتر به رختخواب بازنشسته شدم و خوابم برد. اما از نیمه شب گذشته ، نمی توانستم بخوابم ، سردردم زیاد شد و احساس تب کردم. من نمی خواستم برای شوهرم مزاحمتی ایجاد کنم بنابراین از اتاق بیرون آمدم ، ساعت 2 بامداد لرزیدم و دمایم را 101 بررسی کردم. این نوع سردرد متفاوت از پیشانی ام بود ، حتی بینی ام خفه شد. من یک قرص تسکین دهنده درد Crocin آمدم و سعی کردم دوباره در اتاق بعدی بخوابم اما بیهوده است. من ترسیده بودم. به نوعی تا ساعت 5.30 صبح منتظر ماندم و پسرانم را در کالیفرنیا صدا کردم. آنها از من خواستند که آرام باشم و گفتند که ممکن است فقط سرما و تب باشد.
تا ساعت 7 صبح ، تب من به 102 رسید. شوهرم با پزشک خانواده ما تماس گرفت. او آزمایش COVID را توصیه کرد و به زودی من آزمایش COVID مثبت را گرفتم و با دارو قرنطینه شدم. پسرانم و خانواده هایشان برای ایجاد انگیزه در من تماس ویدیویی داشتند. از سردرد و تب من هیچ تسلیم نشد. سایر اعضای خانواده و دوستانم با شوهرم در ارتباط بودند. با سی تی اسکن مشخص شد که ریه های من تحت تأثیر قرار گرفته است.
یازدهم اکتبر شب حوالی ساعت 11 شب بود ، من با پسر کوچکم در تماس تصویری بودم و نمی توانستم صحبت کنم. او می توانست بفهمد که نفس می کشم اما فکر کردم به این دلیل است که بینی ام مسدود شده است. می خواستم به حوضه شستشو بروم تا بینی ام را پاک کنم اما قادر به راه رفتن نبودم و سرفه کردم. پسرم از من خواست بنشینم و از شوهرم خواست با دکتر تماس بگیرد. دکتر توصیه بستری شدن در بیمارستان را دارد. هم پسرانم و هم شوهرم به همراه دکتر تصمیم گرفتند که من باید صبح روز بعد یعنی 12 نوامبر بستری شوم.
بیمارستان توصیه شده توسط پزشک خانواده ما بسیار دور بود و به جز جیو شبکه دیگری در دسترس نبود. ارتباط با خانواده ام کاملاً قطع شده بود. پسران و شوهرم مستقیماً با دکتر در تماس بودند.
یکی از نزدیکترین دوستان ما یک دانگل جیو برای من فرستاد و برای استراحت همه ما متصل شدیم و تماس های ویدیویی و واتساپ امکان پذیر بود.
به محض بستری شدن اکسیژن داشتم. من تحت درمان با پلاسما و سپس تزریق 40/30 از طریق داخل وریدی و سایر قسمتهای بدن قرار گرفتم. سطح قند من توسط انسولین کنترل می شود تا تزریق استروئید ادامه یابد. تب پایین آمد و سردرد نیز از بین رفته بود ، اما تغییرات خلقی زیادی وجود داشت. من با صدای بلند گریه کردم ، بعضی اوقات سر پرستاران و پزشک وظیفه فریاد زدم. من قادر نبودم بفهمم چه خبر است با من. مغزم خالی شد ، بعداً فهمیدم که به آن مغز مغز می گویند. بحث سردرگمی وجود نداشت زیرا هیچ تفکری وجود نداشت. احساس می کردم تحت تأثیر مواد مخدر قرار گرفته ام. چون نفس نفس می زدم نمی توانستم ماسک اکسیژن تحریک کننده را بیرون آورم.
6 روز ادامه داشت. با کمال تعجب (خوشبختانه) بوی و مزه و اشتهایم را از دست ندادم. اما صدایم ضعیف بود ، نمی توانستم صحبت کنم. پس از درمان با پلاسما ، بهبود مداوم وجود داشت. در اتاق من یک تلویزیون بود ، اما من نمی توانستم اخبار یا سریال هایم را تماشا کنم ، فقط دیگر آنها را دوست نداشتم. من فقط می توانستم کانال های مذهبی را تماشا کنم و موسیقی عبادی پخش کنم. شروع کردم به قدم زدن در داخل اتاقم ، حالم بهتر شد.
در روز هفتم ، هجدهم اکتبر ، به این شرط مرخص شدم که دو هفته دیگر در قرنطینه در خانه باشم. بله ، این مورد بسیار مورد نیاز بود زیرا شوهر من و مددکار خانگی نیاز به محافظت داشتند. ضعف وحشتناک وجود داشت ، کمی تحرک ، تب و نفس نفس می کشید.
بررسی منظم سطح اکسیژن و ضربان نبض و تب باید به صورت دو ساعته ثبت و برای پزشک ارسال شود.
جدا از ورزش تنفسی با دستگاه تنفس سنج ، من با پرانایاما ، تمرینات تنفسی مقطعی با راهنمایی پسر عموی و معلم هنر زندگی ام شروع کردم. مراقبه یوگا نیدرا کمک زیادی به من کرد. بسیاری از نزدیکان و عزیزانم دعای ویژه ای برای بهبود سریع من اقامه کردند. از آنجا که من یک دیابت و پیر هستم ، به نظر می رسد ضعف بیشتر و بهبودی کند است.
پنج هفته می گذرد و من تقریباً طبیعی هستم. اما خیلی عجیب است که یک روز حالم خوب است ، روز دیگر کمی احساس ضعف می کنم و احساس سفتی در سینه ام می کنم. صدای من بهتر شده اما هنوز به حالت عادی برنگشته است. من هنوز دوست ندارم سریال مورد علاقه خود ، “بنزین جنایی” یا فیلم های مورد علاقه خود را تماشا کنم. من 15 روز دیگر زمان مصرف دارو دارم ، باید خوب باشم ، تا پایان این ماه به حالت عادی برگردم.
آیا با COVID-19 مبارزه کردید؟ ما میخوایم همهچیزو دربارش بشنویم. ETimes Lifestyle تمام بازماندگان COVID را فرا می خواند تا داستان های خود را در مورد بقا و امید به اشتراک بگذارند.
برای ما در [email protected] با عنوان “داستان COVID من” در عنوان موضوع برای ما بنویسید.
ما تجربه شما را منتشر خواهیم کرد.