کیران منرال، نویسنده کتاب، با بیان اولین خاطره خواندن خود گفت: “پدرم وقتی خیلی جوان بودم، هر شب قبل از خواب از کتاب های مصور برای من “می خواند”. بارها و بارها کلمات را در ذهنم جا انداختند و به زودی داشتم با او کتابها را می خواندم. کتاب تصویری از دو کودک را به یاد می آورم که در یک شهر ساحلی زندگی می کردند، یک دلفین مجروح را پیدا کردند، از او پرستاری کردند و به سلامتی خود بازگشتند و آن را تنظیم کردند. نام کتاب یا جزئیات بیشتر را به خاطر ندارم، اما حتی امروز، تقریباً 50 سال بعد، تصاویر، شهر ساحلی عالی، دم اسبی دختر و لبخند شاد را به یاد دارم. شاید این اولین مقدمه من نسبت به آگاهی اکولوژیکی و حساسیت نسبت به تمام حیات روی کره زمین باشد.»
او درباره داستانهایی که برای او باقی مانده بود و احتمالاً آغازگر عشق او به داستانهای تاریک و پیچخورده بود، گفت: “وقتی کودک بودم پدرم نسخه بزرگ و مصور با جلد گالینگور “قصههای گریم” را برایم خرید. این وحشتناک بود. ترسناک و ترسناک است. تصاویر بسیار عالی بودند و من را به دنیای دیگری منتقل کردند، دنیایی که فقط میتوانستم تصور کنم از تصاویر به عنوان نقطه لمسی استفاده کنم. داستانهای عجیب و غریب زیادی در آن کتاب وجود داشت، داستانهایی که محبوب نیستند و شناخته شده است. “Rumpelstiltskin”، “The Goose Girl”، “The Juniper Tree” و غیره. داستان ها چیزی نبودند که من صادقانه به شما توصیه کنم که به کودک بدهید تا بخواند. آدم خواری. فکر می کنم عشقم به داستان های ترسناک و پیچیده را از آن کتاب گرفتم، و این عشقی است که سال ها دوام آورده است.”