“افسانه Suheldev” داستان پادشاه Suheldev از Shravasti ، که به شدت تحت تأثیر غارت و تخریب معبد باشکوه Lord Shiva در Somnath تحت تأثیر قرار گرفت ، تصمیم گرفت که به عنوان یک شاهزاده از زندگی یک زندگی سلطنتی دست بکشد ، جنگ چریکی را علیه ارتشهای ترک محمود غزنوی انجام دهید. محمود غزنوی در خلال تسلیحات خود از شمال هند ، چندین پادشاهی قدیمی را که مجبور به متحد شدن وی شدند ، به دست آورد. در صورت لزوم ، سهلدف نیز علیه این متحدان ترک جنگید.
داستان با کشته شدن برادر بزرگترش ، ملادف ، هنگام دفاع از معبد سامنات در مقابل محمود غزنی آغاز می شود. پدر سوهلدف ، پادشاه مانگالدواژ شراوستی ، به همان اندازه تحت تأثیر قرار گرفت. او به سایر پادشاهی های منطقه رسید تا سعی کند نیرویی معتبر برای دفاع از معبد Somnath و سرزمین هند در برابر مهاجمان ایجاد کند. او که از یک قشر فرعی بود ، قادر به متقاعد کردن حاکمان طبقه بالاتر نبود که دور هم جمع شوند و برای سرزمین مادری جنگ کنند.
زیبایی و قدرت Suheldev ابتدا در تصمیم او برای ترک زندگی شاهزاده ای خود برای جنگل ، جایی که دیگران را به خود جذب کرد ، آشکار شد و انگیزه مشابهی برای پیوستن به او در مبارزه برای سرزمین مادری داشت. با گسترش داستان های شجاعت و میهن پرستی وی ، گروه مبارزان وفادار وی نیز گسترش یافت. آنها با هم تضمین کردند که دشمنان هرگز در آرامش آرام نخواهند نشست. آمیش داستان های بسیاری از رشادت ها و رهبری استثنایی سهلدف را روایت می کند. زمانهایی وجود داشت که سهلدف و مبارزانش مجبور شدند به گوشه ای بروند. هر بار حضور ذهنی استثنایی او به او کمک می کرد که یا شکستی را بر دشمن وارد کند یا برای جنگیدن روزی دیگر زندگی کند.
وقتی داستان پیش می رود ، خواننده با پیش بینی جنگ بزرگ با ارتش ترک پر می شود. در اینجاست که نبوغ واقعی Suheldev ظاهر می شود. وی به عنوان پادشاه شوراوستی به طور سیستماتیک با پادشاهی های همسایه اتحاد می بندد. انتخاب دوستانش با موقعیت پایین ترش در سلسله مراتب طبقه محدود می شد. اما این او را از فرستادن فرستاده مورد اعتماد خود به قدرتمندترین پادشاه هند ، امپراتور افسانه ای راجندرا چولا منصرف نکرد. سوهلدف که با تشکیل یک کنفدراسیون تقویت شده و به پشتیبانی از پادشاه قدرتمند چولا مسلح شده است ، برای نبرد بحرایچ با نیروهای ترک آماده است. وی با زیرکی زیاد برنامه های خود را برای این نبرد بزرگ بیان می کند. بدنبال نبردی طولانی و سخت ، که فراز و نشیب های بسیاری را شاهد است ، نیروهای میهن پرست هند به رهبری پادشاه سهلدف شکست سنگینی بر نیروهای ترک وارد می کنند. پیروزی آنقدر جامع بود که ترک ها بیش از یک و نیم قرن به هند برنگشتند و تصمیم گرفتند که به جای آن فسق خود را در سایر نقاط جهان انجام دهند! این پیروزی است که الهام بخش آخرین تلاش آمیش بود.
آمیش از بسیاری جهات بی نظیر است. او با سهدلف در افسانه ها و تاریخ شفاهی فرو می رود. اما مخاطبان او بسیار مدرن هستند. داستان های او خطاب به نسل امروز ، به ویژه جوانان است. به اعتبار آمیش است که او توانسته است نسل جوان ما را به داستان های میراث و تاریخ هند جذب کند. او این کار را با برداشتن عناصری از گذشته و با خلاقیت بافتن داستانی در اطراف آن انجام می دهد. روایتی زنده از صحنه ها ، به ویژه توصیف درگیری ها و نبردها ، به ایجاد تصویری از بوم کمک می کند که آمیش روایت وقایع را روی آن ترسیم می کند. آمیش ضمن روایت داستان های گذشته ، از زبان امروز استفاده می کند. این کتاب پر از عبارات استفاده شده توسط جوانان امروز است. تعجب هایی مانند “چه آشفته ای!” با وجود صدها سال قدمت ، داستان را مدرن کنید!
نوشته های او مستند تاریخ نیست و آمیش نیز ادعا نمی کند که مورخ است. داستان سهلدف جذاب است زیرا او یک قهرمان فراموش شده است که هرگز جایگاه شایسته خود را در صفحات کتابهای تاریخ ما پیدا نکرد. داستان Suheldev از منابع تاریخ شفاهی ایجاد شده است. بیشتر آن از تخیل خود آمیش و ارزیابی او از آن زمان ایجاد شده است. بعنوان مثال ، ما نمی دانیم که آیا سهلدف با شاه راجندرا چولا پیمانی را مدیریت کرده است ، اما ایده ای برای تحقیقات تاریخی آینده نهفته است.
جذاب ترین قسمت کتاب برای من پایه های فلسفی آن است. می توان عمق فلسفی آمیش را اندازه گرفت زیرا وی به طور دوره ای در مورد دارما و وظیفه توضیح می دهد. آمیش همچنین موفق می شود مرز ظریفی را بین آنچه در اصطلاح سیاسی سیاسی امروز احساسات جناح راست با احساسات لیبرال قوی خوانده می شود طی کند. بنابراین ، داستان برای جائی مائا بهاراتی و جی شری رام جا دارد ، در حالی که با حساسیت به درمان رابطه همجنسگرایان بین سالار مقصود ، محمود ژنرال غزنی و معشوق مردش می پردازد. زنان در این داستان فضایی ندارند که به جنگ ، به ویژه جنگ های چریکی متمرکز باشد ، به جز علاقه عشق سهلدف ، توشانی ، بهترین تیرانداز ارتش سهلهدف و کمتر از هر یک از مردان شجاع در میدان جنگ. آمیش به وضوح بیشتر از Rani Laxmibai ، ملکه شجاع Jhansi الهام گرفته است. برای زنان مدرن هندی ، این تصویر بسیار جذاب تر از آنچه توسط شاعر هندی ، میثیلی شاران گوپت ، در کار معروف خود ، یاشودارا ، توصیف شده است ، جایی که او نوشت: “Abla Jeevan hai tumhari yahi kahani؛ Aanchal mien hai doodh aur aankhon mien pani ”.
داستان پادشاه Suheldev واقعاً افسانه ای است. سهلدف ، شاهزاده یک پادشاهی کوچک ، متعلق به یک نژاد فرومایه هندو ، موفق شد که بخش وسیعی از همرزمان خود را برای مبارزه برای سرزمین مادری خود الهام دهد! خصوصیات استثنایی رهبری وی نه تنها در میدان جنگ ، بلکه در رفتار او با اقوام و آیین های مختلف نیز به اثبات رسید. مسلمانان هند به همراه مبارزانی که از خطوط کاست هندوها عبور می کردند از نزدیکترین افراد وی بودند. خرد و دولتمردی وی به همان اندازه مسئول موفقیت وی در بزرگترین نبرد دوران خود بود.
با توصیه های زیاد و داستان جذاب مبارزات و پیروزی وی علیه غارتگران ترک ، حیرت آور است که اجازه داده شده است وی در روایت تاریخ هند فراموش شود. گفته می شود که تاریخ از دیدگاه پیروز ثبت می شود. در اینجا یک پیروز بود که در برابر همه شانس ها پیروز شد. چرا ما در دوران پس از استقلال ، هند مدرن اجازه داده ایم که وی فراموش شود؟ ما در مورد شکست ها و تحقیرهای خود طی قرن ها می خوانیم ، خوب است که توسط آمیش یادآوری شود که قهرمانانی در میان ما بودند که انتقام عزت کشور را گرفتند!
توسط: سفیر روچی غناشیام
وی یک دیپلمات هندی است که در آوریل 2020 از آخرین سمت خود در سپاه دیپلماتیک هند به عنوان کمیساریای عالی هند در انگلستان ، فرستاده مشترک المنافع و نماینده IMO بازنشسته شد.