کپسول عشق: شوهرم به خاطر پولم با من ازدواج کرد

کپسول عشق: شوهرم به خاطر پولم با من ازدواج کرد

اگر کسی از من بخواهد که به زندگی خود فکر کنم، فقط بسیار ناراحت و ناامید می شوم. یک حس خیانت و رنجی را تجربه کرده ام که باعث شکسته شدنم شده است. زمانی زن جوانی بودم که پر از رویاها و آرزوها برای داشتن یک زندگی کامل با کسی که دوستش دارم. اما وقتی او را ملاقات کردم، نمی دانستم که زندگی من با فریب او پوچ خواهد شد.
من در اوایل 20 سالگی با شوهرم آشنا شدم. او مرا مجذوب خود کرد تا عاشق او شوم. من دختر یک سازنده املاک و مستغلات ثروتمند بودم و او را در یک مهمانی ملاقات کردم. طولی نکشید که ما به یکدیگر ابراز عشق کردیم. وقتی نذرهایمان را رد و بدل می‌کردیم، به عشقمان ایمان داشتم و این پایه‌ای بود که ازدواج ما بر آن بنا شد. اول، او تمام عشقی را که می خواستم به من داد و به من احساس خاصی داد. با این حال، با تبدیل شدن روزها به هفته ها و هفته ها به ماه ها، به طرز دردناکی مشخص شد که نیت شوهرم خالص نبوده است. زیر نمای جذابش مردی بود که فقط پول من را می خواست. و آهسته آهسته برایم روشن شد که او تنها به دلیل گرسنگی اش برای ثروت رانده شده است.
من با درماندگی نگاه می کردم که او از یک شوهر دوست داشتنی به یک دستکاری تبدیل می شود. او هدایا و هدایا را با استفاده از آنها به عنوان ابزاری برای نگه داشتن من تحت کنترل خود به من دوش داد. او تمام اعمال من را کنترل کرد و مرا کاملاً مال او کرد و مطمئن شد که من هرگز به کسی جز او روی نمی‌آورم. او مرا از نظر عاطفی دستکاری کرد تا بتواند آرام آرام دستش را روی پول ارث من بگذارد. محبتی که زمانی دوست داشتم جای خود را به یک پوچی مهیب داد، یادآوری دائمی انگیزه های واقعی او.
هر روز که می گذشت، می دیدم که او چگونه بی وقفه دنبال پول و قدرت می رفت. او به رویاها یا خوشبختی من اهمیت نمی داد. در عوض، او تنها بر روی طرح ها و منافع مالی خود تمرکز کرد. دیدن عمقی که او در آن غرق می‌شود و از هر فرصتی به نفع شخصی خود استفاده می‌کند، برایم دردناک بود. قلبم از سنگینی خیانت سنگین شد و حس ویرانی در اعماق روحم نشست.
وقتی متوجه ماهیت واقعی شوهرم شدم، خشم، اندوه و احساس عمیقی از درماندگی مرا فرا گرفت. احساس می کردم در یک ازدواج بدون عشق گرفتار شده ام. یک احساس وظیفه وجود داشت که باید از آن پیروی می کردم. او سعی می کرد من و رویاهایم را کنترل کند. او فعالانه در تمام تصمیمات مالی من شرکت می کند و به نظر می رسد که او یک شوهر کامل و حامی است. اما در واقع او مقدار پول را در حساب من چک می کرد و حتی برای تامین نیازهایش پول را به دلخواه بیرون می آورد. وقتی در این مورد با او روبرو شدم، حتی به فحاشی لفظی هم پرداخت. و هر بار از ترس می لرزیدم.
چشمانش از حرص برای پول من می درخشد و به احساس من اهمیتی نمی دهد. احساس می کنم با ازدواج با او بدترین اشتباه زندگی ام را مرتکب شدم و هیچ ایده ای در مورد اینکه چگونه همه اینها را برطرف کنم، ندارم.