پرستار ایتالیایی که وظیفه ویروس کرونا را بر عهده دارد بازگشت کابوس را مشاهده می کند

میلان: یک پرستار 54 ساله متقاعد شد که ویروس کرونا در هفت ماه اول شیوع ایتالیا از او “متنفر” شده است. این کلمات Cristina Settembrese برای آن است.
Settembrese ، متخصص در معالجه بیماران مبتلا به بیماریهای عفونی ، در طی ساعات طولانی که از نزدیک در تماس با بیماران COVID-19 بیمار و در حال مرگ بود ، با خطرات عظیمی روبرو شد. او مراقب بود که اقدامات احتیاطی خود را متناسب کند و علی رغم چندین بار قرار گرفتن در معرض ، همیشه آزمایش منفی داشت.
برخوردهای پرستار با ویروس کرونا از 21 فوریه ، روزی که اولین موارد داخلی ایتالیا در شمال این کشور تأیید شد ، آغاز شد. پرستاران و پزشکان از جمله تازه آلوده شده ها بودند ، بنابراین Settembrese بلافاصله داوطلب مراقبت از افراد در Codogno شد ، خانه بیمار صفر ایتالیایی و فقط یک ساعت رانندگی از مکانی که وی در بیمارستان San Paolo میلان کار می کرد.
به زودی ، بیمارستان خودش تحت محاصره قرار گرفت که ویروس در منطقه لومباردی ، اولین پایه آن سوی آسیا گسترش یافت. Settembrese ، یک مادر تنها ، بلافاصله دختر 24 ساله خود را برای زندگی در کنار پدر و مادرش فرستاد. پرستار که تنها در خانه بود ، روی کاناپه می خوابید ، تا حدی که در صورت فراخوانده شدن برای کار آماده باشد ، بخشی به عنوان پاسخی به ضربه ای که او را غافلگیر کرده بود.
هنگامی که سرانجام تعداد پرونده ها کاهش یافت و بیمارستان وی از بیماران Covid-19 تخلیه شد ، به سختی می توانست آسودگی را که در سایر افراد مشاهده کرده است ، کسانی که ضربه به بخش وی را ندیده اند ، به اشتراک بگذارد. در یک تعطیلات کوتاه تابستانی ، وی بازگشت چهره ویروس را در چهره های بدون نقاب سایر مسافران دید. و نگرانی او بیشتر شد.
با این وجود ، تجدید قوا سریعتر – و زودتر – از آنچه حتی Settembrese از آن ترسیده بود ، اتفاق افتاد. فقط در این هفته ، تعداد موارد در بیمارستان وی یک سوم افزایش یافت. همچنین نزدیک به خانه ظاهر شد.
در اینجا ، به گفته وی ، سفر او تاکنون در همه گیر است.
پاسخ مختصر ویروس ایتالیا
“تا ماه آگوست ، دیگر مجوز COVID نداشتیم. تقریباً یک ماه فرصت داشتیم بدون هیچ موردی. و از سپتامبر ، دوباره شاهد برخی از ذات الریه ، سپس برخی از بیماران مبتلا به COVID ، هنوز موارد جدی نبودیم ، و بخش را بستیم برای بیماران مبتلا به مننژیت ، سل ، بیماران معمولی ما …. سپس با افزایش موارد و افزایش پذیرش در بیمارستان ، ذات الریه شدیدتر شد و آنها را مجبور به باز کردن بخش شدید در طبقه بالا کرد. سوئیچ اتفاق افتاده است: حدت بسیار زیاد است قوی تر ، و ما آن را در بیماران مشاهده می کنیم. ”
جراحی نیمه اکتبر
“من می توانم در یک سطح عددی بگویم ، تعداد آنها بسیار بالا رفته است …. پرستاران از بخشهایی که به آنها بازگشته بودند فراخوانده می شوند. ما آنها را برای کمک به ما فرا می خوانیم ، زیرا به تنهایی نمی توانیم ادامه دهیم. تعداد کمی از ما ، و نمی توانیم با افرادی که کلاه ایمنی استفاده می کنند (برای کمک به تنفس) همگام شویم. ”
کابوس برمی گردد
“من این را خیلی بد تجربه می کنم. صادقانه انتظار نداشتم. خیلی گریه کردم ، چهار ماه پیش ، خیلی گریه کردم. بسیاری از جوانان را از دست دادم ، که هنوز هم با خود حمل می کنم. هنوز بر آنها غلبه نکرده ام این مرگ ها …. همه ما پرستاران ، در حال آسیب روانی هستیم. من این را به عنوان موج دوم تجربه می کنم و فکر می کنم هنوز چیزی ندیده ایم.
“این بار مرگ وحشتناکی رخ نداده است. اکنون ، با انجام درمان ها ، شما می توانید از این روش های درمانی فشرده جلوگیری کنید. بیایید بگوییم ما یک درمان شبه تسکینی پیدا کرده ایم. ما می دانیم که چگونه موارد را بهتر مدیریت کنیم.
“اما من دقیقاً مثل قبل آن را در داخل تجربه می کنم. برای ما این مثل این است که یک کابوس را زنده کنیم.”
بازگشت به تابستان کاملاً آرام رایتکس ایتالیا
“من هفت یا هشت روز مرخصی داشتم و به مادرم در ریچیونه (در دریای آدریاتیک) پیوستم و یک بیگانه بودم. همه را می دیدم بدون نقاب ، این ساحل پر از جمعیت. جمعیت در میله ها. و تنها آنهایی که ماسک داشتند ، لمبارد بودند و بقیه ، همه بدون.
“من همه آنها را خاموش گفتم. مثل اینکه من در یک دیوانگی به سر می بردم. من می گفتم ،” از هم دور شوید و ماسک ها را بزنید. ” من به شدت نگران شدم. ماه اکتبر را تماشا می کردم و به آن فکر می کردم ، و به مادر و دخترم می گفتم: “با تمام اتفاقاتی که رخ می دهد ، ما با فاجعه ای روبرو خواهیم شد.” همه به من گفتند من هشدار دهنده هستم ، حتی دوستان. من به آنها گفتم: “من هشدار دهنده نیستم. من 12 سال در بخش بیماری های عفونی کار کرده ام و ویروس برمی گردد. چون همه ویروس ها در ماه اکتبر برمی گردند. و این یکی قطعاً گم نخواهد شد. “”
FLASHBACKS از یک همه گیر
“این مرد جوان هنوز قلب من را می کشد. این یک داستان وحشتناک و وحشتناک است. او یک پسر 42 ساله بود. وقتی وارد شد ، حالش کاملاً خوب بود ، پس ما مجبور شدیم او را با متخصص بیهوشی لوله گذاری کنیم. دستان او را گرفتم ، و او گفت ، “کریستینا ، به من قسم بخور که بیدار خواهم شد ، زیرا من دو فرزند کوچک دارم.” و به او کمک کردم که آرام بخوابد ، به او قول دادم. این قولی است که نتوانستم آن را حفظ کنم ، زیرا بعد از چهار یا پنج روز ، بیمار فوت کرد. من آشفته بودم ، هنوز این را حمل می کنم.
“اغلب ، وقتی وارد اتاق می شوم ، افرادی را می بینم که قبلا آنجا بوده اند. همه تخت ها چهره دارند. آنها چهره هایی دارند که من آنها را به یاد می آورم. گاهی اوقات کابوس می بینم ، از گفتن آنها خجالت نمی کشم. من دارای فلش بک هایی هستم که از نظر روانشناختی سنگین …. هنوز هم نمی توانم در تخت بخوابم زیرا آن را با بیماری مرتبط می دانم ، چیزی که طی 35 سال کار در پرستاری هرگز احساس نکردم. به آرامی ، از پس آن بر می آیم. اما من روی مبل خوابیده ام از مارس. من نمی توانم در یک تخت قرار بگیرم. ”
ضربه زدن به خانه
“روز دیگر من نابود شدم ، گویی که تمام روز را در زمینه کارهای شکننده در مزارع گذرانده ام. وقتی چیزی را نمی توانستم ببوسم یا مزه مزه کنم ، رفتم و آزمایش کردم. لعنت! می توانم بگویم مثبت هستم ، اما من علائم عمده ای ندارند. من تب ندارم ، فقط سرفه و درد در همه جا ، مانند یک آنفولانزای وحشتناک و وحشتناک.
“در آخر ، ویروس از من متنفر نیست. دفاع من پایین بود. من ساعتهای زیادی کار کردم ، همیشه ماسک پوشیدم و فاصله را حفظ کردم. من نمی دانم کجا آن را گرفته ام. اکنون دخترم که به اینجا آمده است چند بار برای خوردن غذا بین شیفت ، تب ، سردرد دارد. او دیروز یک آزمایش انجام داد. من بسیار نگران هستم و احساس گناه می کنم. ”